کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 23
  • بازدید دیروز: 34
  • کل بازدید: 447824
  •  

      عابدی را گفتند خدا را چگونه یافتی؟

    گفت: آنگونه که با اینکه می تواند مچم را بگیرد

    اما همیشه دستم را میگیرد...!!!

    و از زمین بلندم میکند... و بر گناهانم چشم میپوشاند...

    و خطاهایم را به رُخم نمیکشاند...




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    سه شنبه 92/12/27 12:4 صبح


     

    تا که هیزم ها بدست عده ای شر گر گرفت

    کم کم آتش شد مهیا بعد آن در گر گرفت

    پشت در بود و به پهلو تکیه بر آن داده بود

    آتش در شعله زد یکباره معجر گر گرفت

    هرم آتش زود بر هرجا سرایت می کند  

    بعد معجر بی هوا گیسوی مادر گر گرفت

    ذره ذره موی او می سوزد و کم می شود

    مو که کامل سوخت بین شعله ها سر گر گرفت

    آتش را زروی سر جدا می کرد که

    در به روی پیکرش افتاد و پیکر گر گرفت

    آتش در یک طرف سنگینیش هم یک طرف

    پس بنابراین تن او دو برابر گر گرفت

    تازیانه در هوا چرخید و بر بازو نشست

    زن که زیر گریه زد دستان شوهر گر گرفت

    دید قنفذ فاطمه دست از علی بردار نیست

    با غلاف تیغ زد بال کبوتر گر گرفت

    عصر عاشورا دوباره روضه ها تکرار شد

    خیمه در بین آتش سوخت دختر گر گرفت

    کودکی با دامن آتش گرفته می دوید

    باد با دامن تلاقی کرد و بدتر گر گرفت

     

    شاعر : سید پوریا هاشمی

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 92/12/24 8:0 عصر


    زمانی که مردی در حال پولیش کردن اتومبیل جدیدش بود، کودک 4 ساله اش   تکه سنگی را برداشت و   بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.

    مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه متوجه شده باشد با آچار پسرش را تنبیه نمود.

    در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان انگشت های دست پسر قطع شد، وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید "پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد؟؟

    آن مرد آنقدر مغموم بود که هیچ نتوانست بگوید به سمت اتومبیل برگشت وچندین بار با لگد به آن زد، حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود   نگاه می کرد.

    او نوشته بود    "دوستت دارم پدر" 

    روز بعد آن مرد خودکشی کرد...

    خشم و عشق حد و مرزی ندارند دومی ( عشق) را انتخاب کنید تا زندگی دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشید که اشیاء برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند، در حالیکه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند،

    مراقب افکارتان باشید که تبدیل به گفتارتان میشوند..

    مراقب گفتارتان باشید که تبدیل به رفتار تان می شود..

    مراقب رفتار تان باشید که تبدیل به عادت می شود..

    مراقب عادات خود باشید که شخصیت شما می شود..

    مراقب شخصیت خود باشید که سرنوشت شما می شود..!!

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    دوشنبه 92/12/19 2:22 عصر


     

    تو بــــرا ی خلـــقت حــوا بــه دنـــــیا امدی

    پس تو پیــش از حــــضرت دنیــــا به دنیا امدی

    اشک با تو از دل زهـــــرا تولد یافته است

    مــــادرت دریــــــا خودت دریــــــا به دنیا امدی

     جای زمــــــزم عشق از زیــر قدمهایت شـکفت

    بانــــوی بانی بــــــاران تـــــــا به دنـــیا امـدی

    بعــــد تو ضــــرب المــــثل شد دختـران بابائی اند

    زین ســـبب تو زیــــــنت بــــابـــا به دنیا امدی

    تو در اغــــوش حسینت خــنده ات گل می کند

    پس به خــــاطر خـــواهی ارباب دنــــــیا امدی

    گریـــــه کـــــمتر کن ســــلام زینب قلب صبور

    تو بـــــرای روز عــــــــاشورا به دنـــــیا امـــدی

    دارد از امـــــروز کـــــــار خانه یــــادت می دهد

    مادر خــــانه پس از زهــــرا به دنـیا امدی

    صابر خراسانی

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    پنج شنبه 92/12/15 7:0 عصر


      

      

    مرد آمده بود چیزی بگوید
    سرفه امانش نداد
    .
    .
    .
    چه می‌توانست بگوید
    وقتی تمامِ فهمِ شهر از جانباز
    سهمیه دانشگاه است
    و اسم یک کوچه...


     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 92/12/10 11:33 صبح


     

    سلمان گفت:یافاطمه نفرین نکن.
    مادرگفت:
    سلمان پس مسلمانی چه شد؟
    ان سفارش ها که می دانی چه شد؟
    این که دربنداست مولای همه ست
    این همه داروندارفاطمه ست
    نخل بی ریشه دمی پاینده نیست
    بی علی یک لحظه زهرا زنده نیست
    ریسمان وبازوی خیبرگشا
    دوستی این بود باال عبا؟
    می دهم جان.جان او را میخرم
    هرچه پیش ایدعلی را میبرم
    دست خالی گرنشدحل مشکلم
    ذوالفقاری دارم از اه دلم
    سلمان گفت:بی بی جان مولاعلی گفته که نفرین نکن...
    مادر اروم شدوگفت:
    ای فدای تار مویش جان من
    جان چه ارزد در بر جانان من
    خواهدار بالاتراز جان هم بچشم
    صبرمی خواهدعلی؟ان هم بچشم...




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    پنج شنبه 92/11/17 1:15 عصر





    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    پنج شنبه 92/11/17 1:0 عصر


     

    اون بچه 4، 5 ساله که جای انگشتای کوچیکش رو کیک مونده

     

    وقتی میگه من به کیک دست نزدم،

     

    فکرشم نمیکنه که چه دروغ ساده ای میگه.

     

    مادرش به روش نمیاره ولی میدونه این جای انگشتای بچه کوچیک خودشه...

    همه ی دروغ گفتنای ما به همین فاحِشی اتفاق می افته و خودمون نمی فهمیم..

    اما این نکته رو یادمون باشه که همه آدما مادرمون نمی شن که دروغامونو به روشون نیارن، و خیلی راحت از کنارش رد بشن.. خیلی ها به روشون میارن که هیچ، همه جا جار میزنن!! اونوقته که..

    پس بیاید بخاطر حفظ اعتبار و شخصیت خودمونم که شده، لاأقل کم دروغ بگیم..

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    چهارشنبه 92/11/9 8:35 صبح


     

    اینجا سرزمین واژه های وارونه است:

    جایی که گنج، جنگ می شود!

    درمان ، نامرد

    سرزمینی که من، نم زده است..

    یار  ، رای  عوض کرده است..!

    راه گویی هار شده؛

    روز به زور می گذرد..

    آشنا را جز در إنشا نمی بینی!

    و چه سرد است این  درس زندگی..

    اینجاست که مرگ برایم گرم می شود...

    چرا که درد همان درد است !!!




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    چهارشنبه 92/11/2 11:58 صبح


     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    سه شنبه 92/10/24 11:41 صبح


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان