کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 9
  • بازدید دیروز: 50
  • کل بازدید: 447250
  • بسم الله  ...

      «ای زینب، ای کلثوم، ای فاطمه، ای سکینه... سلام جاودانه‌ی من بر شما...»

    ملکوت ِ صدایت در خیمه‌گاه می‌پیچد و چون نسیم خیمه به خیمه پیش می‌رود

    این‌بار اما صدایت مثل همیشه سکینه نمی‌آورد و آرامش بر دل‌ها نمی‌ریزد که آرام از حرم می‌گیرد و دل به دل، آتش بر جان‌ها می‌کشد...

    از لحن ِ کلامت پیداست که هنگام ِ وداع رسیده...

    تمام ِ حرم به طوافت آمده‌اند

    خیمه‌گاه بغض‌آلود و بی‌تاب به تماشایت نشسته...

    قلب‌ها، الان است که از سینه‌ها بیرون بیفتد...

    در این التهاب ِ وداع، و در این گرما‌گرم ِ فراق، کودکان از همه بی‌تاب‌ترند...

    خود را بر دست و بازو و سر و گردن ِ تو آویخته‌اند و هر کدام به کلامی، نازی، بوسه‌ای... سعی می‌کند برای لحظه‌ای هم که شده تو را برای خودش داشته باشد...!

    کودکان از تو دل نمی‌کنند، از تو دست نمی‌کشند،رهایت نمی‌کنند...

    «باز کن این حلقه‌های عاطفه را از دست و بال ِ من...»

    این صدای توست که زینب را به یاری می‌طلبد

    و خدا می‌داند که چقدر سخت این کلام بر تو جاری شد

    و تار و پود دلت از هم گسست

    که تو خود از این کودکان عاطفی‌تری و دلت در بند ِ یک یکشان...

    زینب با هزار ناز و نواز و التماس کودکان را از تو می‌کَند

    و با هر طفلی که از آغوش تو جدا می‌کند، جانش به گلوگاه می‌رسد...

    و بغض بر دلش چنگ می‌زند... چه می‌شود کرد؟!

    یک نفر باید از تو جدایشان کند و گرنه تا قیامت هم به رفتنت راضی نخواهند شد!

    بی‌تابی طفلان بر سینه‌ات چنگ می‌زند و رفتنت را دشوارتر می‌کند...

    زینب از گیر و دار کش مکش کودکان رهایت می‌کند

    .

    باید به سرعت از خیمه‌گاه دل بکنی هر لحظه است که طفلان خود را از پر و بال زینب رها کنند و دوباره حلقه‌ات کنند... و باز بند ِ رفتنت شوند...

    باید به سرعت بتازی و از حرم فاصله بگیری...

    ذوالجناح امّاقدم از قدم برنمی‌دارد!!

      حیرت‌زده نگاهت را در پی یافتن بهانه‌ی نتاختنش می‌چرخانی و می‌بینی نازدانه‌ات را که پیش پای ذوالجناح ایستاده واشک‌آلود و ملتمسانه به تو چشم دوخته است...

    از اسب فرود می‌آیی....

    رقیه، خود را میانِ آغوش تو جا می‌کُند... دست‌هایت را میان دستانش می‌گیرد بغض را فرو می‌خورد و کودکانه می‌پرسد:

    پدر جان!  یادت هست وقتی خبر شهادت مسلم رسید؟!...

    مبهوت نگاهش می‌کنی و نازدانه‌ات ادامه می‌دهد:

    تو یتیمان مسلم را روی زانو نشاندی و دست نوازش بر سرشان کشیدی...

    و تو اگر لب از لب بگشایی اشک باریدن خواهد گرفت!

    نفسی عمیق می‌کشی... و با نگاه ادامه‌ی کلامش را می‌جویی... ادامه بده دخترکم... بگو... الان است که بابا کنار بغض تو جان دهد!

    بغض رقیه می‌ترکد.. هق هق گریه‌اش آتش بر جانت می‌کشد...

    بابا! می‌دانم تو که بروی...من ی ت ی م می‌شوم!... چه کسی گرد یتیمی از چهره‌ام بردارد؟ چه کسی مرا روی زانو بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد؟!خودت این کار را بکن بابا! دست بر سرم بکش... من دارم یتیمی‌ام را می‌بینم!....

    رقیه بی‌تاب در آغوشت می‌گرید و تو از رقیه بی‌تاب‌تری...

    گرم به سینه‌اش می‌فشاری... به آغوشش می‌کشی... سر و رو و سینه‌اش را می‌بوسی...

    دست ولائیت را بر سینه‌اش می‌گذاری... و سکینه بر قلبش می‌ریزی...

    رقیه زیر ملکوت دسان تو آرام می‌گیرد... از آغوشت جدا می‌شود و به رفتنت رضا می‌دهد...

    سبک بر ذوالجناح می‌نشینی و فرمان رفتنش می‌دهی...

    این‌بار امّا این صدای زینب است که از رفتنت باز می‎‌دارد...

    مَهلاً مَهلا یَابنَ الزهرا...

    ترنم نام مادر دلت را سخت می‌لرزاند

    به احترام خواهر دیگر بار از ذوالجناح فرود می‌آیی...

    زینب پیش می‌آید...

    به گلوگاهت اشاره می‌کند...

    اینجا..! مادرمان زهرا گفته بود من اینجا را ببوسم... به نیابت از او و پیش از تمام ِ خنجرهای آب‌دیده!

    بگذار گلوگاهت را ببوسم!

     پیش می‌آید...

    لب بر گلویت می‌نهد....

    و حنجر تشنه‌ات را به آب دیده تر می‌کند...

    حالا یک نفر باید بیاید زینب را از تو جدا کند...

    و آن نفر کسی نیست جز خودت...!

    دست بر سینه‌اش می‌گذاری... و نگاهش می‌کنی...

    از همان نگاه‌های ولایی...

    همان نگاه‌هایی که تلاطم دل را فرو می‌نشاند و صبر بر مصیبت رفتنت را برایش ممکن می‌کند...

    نگاه‌ها بیشتر از این نباید که در تلاقی هم بمانند .... هر لحظه ممکن است زینب قالب تهی کند...

    از زینب سوا می‌شوی و می‌روی سوی میدان...

    و زینب می‌ماند و تمام ِ مصائبی که پیش از این جدت رسول خدا وعده‌اش داده بود...

    .

    اشکی اگر جاری شد برای مهدی فاطمه عج دعا کنید.

     




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    چهارشنبه 93/8/7 6:24 عصر


     

    نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم 61 هجری قمری اتفاق افتاد.

     

    روز نبرد به عاشورا معروف بود . . . این نبرد ، نبردی نابرابر میان سپاه کم تعداد امام حسین و سپاه عظیم یزیدیان و کفارین بود . . .

     

    دلیل این نبرد عدم پذیرفتن ذلت و بیعت امام حسین و همچنین قبول نداشتن حکومت یزید بن معاویه بود ؛ چرا که امام حسین حکومت آنها را غیرشرعی و غیرقانونی می دانست . . .

     

    در روز هفتم محرم ؛ سپاه یزید ، آب را بر امام حسین و همراهانش بست. . .

     

    تمامی اتفاقات عاشورا در حال رخ دادن است ، تمامی جنایات بار دیگر تداعی می شوند ؛ از بستن راه ها جهت رساندن غذا و دارو گرفته تا به شهادت رساندن کودکان و سکوت حقوق بشر . . .

     

    آری کربلا به همین شکل بود ؛ مظلومی را کشتند و بقیه فقط نگاه کردند !

     

     

    آری عاشورایی دیگر تکرار شده است . . .

     

    اما با این تفاوت که میدان کربلا غزه است و سپاه کفار ، رژیم صهیونیستی . . .

     

    مردم فلسطین با عدم پذیرفتن حاکمیت رژیم صهیونیستی و مشروع بودن آن ، در تاریخ جاودانخواهند شد و در نهایت رژیم صهیونیستی به مانند سپاه یزید نسل ها و قرن ها مورد لعن و نفرین قرار خواهد گرفت و به زودی نابود خواهد شد . . .

     

    پی نوشت: یک روز شیطان با روباه پیر جهاد نکاح راه انداختند فرزند نامشروع شان را فرستادند فلسطین

    منبع: مظلوم

     




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    سه شنبه 93/5/21 9:56 صبح


    خداحافظ ای کوفه ای شهر غم

    که درکام من کرده ای زهر غم

    خداحافظ ای سجده گاه علی

    که چشم تو مانده براه علی

    خداحافظ ای نخلها،چاه ها

    دگرنشنوی ازعلی اه ها

    خدا حافظ ای روزها، روزه ها

    دعاها، مناجاتها، سوزها

    خداحافظ ای کوچه های خموش

    نیارد علی نان و خرما به دوش

    خداحافظ ای نان خشک و نمک

    خداحافظ ای ماجرای فدک

    خداحافظ ای بیت الاحزان او

    خداحافظ ای قبر پنهان او

    خداحافظ ای بی وفادوستان

    خداحافظ ای آتش و ریسمان

    خداحافظ ای کوچه پرزدود

    خداحافظ ای داغ یاس کبود

    خداحافظ ای انتظاراجل

    خداحافظ ای زانوی دربغل

    خداحافظ ای خشم لب دوخته

    خداحافظ ای خانه سوخته

    خداحافظ ای چشم حلقه به در

    یتیم دوباره شده بی پدر

    خداحافظ ای پرطنین ماذنه

    که دلسنگ زشتی شکست آینه

    بگو تیر مرغ شباهنگ خورد

    دل شیشه اش از همه سنگ خورد

    بگو این حقیقت به اهل مجاز

    نماز است از من نه من از نماز

    به خون گو به مسجد رخم تر کنند

    نماز مرا بلکه باور کنند

    به حمدی که من از دولب رانده ام

    به حمد همه فاتحه خوانده ام

    بگو جز غم جهل مردم نخورد

    بگو در همه عمر گندم نخورد

    کسی را چون من دهر تنها نکرد

    زدم هم دری را یکی وا نکرد

    ندیده در ایام چشم سحر

    ز خورشید چشمم سحر خیز تر

    غم و دردم امشب به پایان رسید

    به زهرا بگویید مهمان رسیدپ

    خداحافظ ای بوریا نان جو

    کهن جامه و وصله نو به نو

    خداحافظ ای سجده گاه علی

    که مانده نگاهت به راه علی

    خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها

    دگر نشنوید از علی آه ها

    خداحافظ ای کوفه، ای شهر غم

    که در کام من در تو شد زهر غم

    رساندی تو ای کوفه جان بر لبم

    مدارا کن ای کوفه با زینبم

    میالا به نام خود این ننگ را

    بگیر از کف کوفیان سنگ را

    خدا حق ز حق ناسپاسان گرفت

    علی از علی ناشناسان گرفت

    الا کوفه کو یوسف مصطفی

    چه کردی علی را تو ای بی وفا

    به شامم فلک آفتابی نداد

    سلام علی کس جوابی نداد

    خداحافظی کرده ام با همه

    که چشم انتظارم بود فاطمه

    خدایا زکارم گره واشده

    خدایا دلم تنگ زهراشده

    غم و دردم آخر به پایان رسید

    به زهرابگویید مهمان رسید

    یقین دوخته چشم زهرا به من

    نشان می دهد محسنم رابه من

    نشان تا دهم فرق بشکسته را

    نشانم دهد بازوی خسته را

    بیا ای غروب سعادت بیا

    نجات علی(ع) ای شهادت بیا

     

    شعر : حاج علی انسانی




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    یکشنبه 93/4/29 4:11 صبح


    نویسنده : پلاک
    جمعه 93/4/27 2:49 صبح


    وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ* ...

    کائنات را خلق نفرمود مگر برای اینکه عبادتش کنند...

    وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى*

    پیامبرش هرگز جز به اشارت وحی سخن نفرمود...

    ذکر علی عباده... این را همین پیامبری فرموده که هرگز جز حق، بر زلال وجودش جاری نشد...

    وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ.... ذِکر علی عباده... جمع اینها چه می شود؟!...

    چیزی جز این که تمام کائنات را برای محبت « علی » آفریده است...

     

    و عزتی و جلالی انی ما خلقت سماء مبنیة و لا شمسا مضیئة و لا فلک یدور و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری الا لاجلکم و محبتکم...

    خدا خودش به عزت و جلالش سوگند می خورد تمام کائنات را بر محبت ایشان آفریده است، محبت آن پنج نفر زیر عبا...
    .
    .
    .
    آه ای علی!
    ای که تار و پود جانم بر محبت تو در هم تنیده شده است...
    ای که ذره ذره وجودم روزی هزار بار در عشق تو می سوزد و خاکستر می شود...
    آه ای تمام تمنای من!
    آه ای تمام تلاطم وجودم...
    آه ای علی... ای آرام ِ جان خسته ام...
     ای عشق تو سرشته در وجودم...

     

     

    قلم به پای نوشتن ِ تو خم می شود ... محراب نماز به قامت تو رستگار می شود ....اصلا این واژه ها نمی توانند « دل » ِ مرا برای تو قصه کنند...

     به پای نامت  باز آتش می گیرم و باز خاکستر می شوم... می شکنم و خرد می شوم و به سجده می افتم و تمام وجودم « زبان » می شود و ذره ذره جانم لب می گشاید و تار و پودم پر  می شود از فریاد: الحمدلله الذی جعلنی من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمة المعصومین من ذریة...

    تمام آرزوی من...





    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    پنج شنبه 93/4/26 6:33 عصر


     




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    دوشنبه 93/4/23 3:49 صبح


    جام تمام شد اما.......

    جان ... 

     




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    دوشنبه 93/4/23 3:42 صبح


     انت السلام

    نمیدانم .... شاید مقایسه اش درست نباشد....

    ولی اگر یک صدم انتظاری را که برای شروع جام جهانی داشتیم برای شما داشتیم الان سر شیعه را در سوریه نمیبریدند ....

    داعش جرات قتل عام شیعه در عراق را نداشت و کسی به فکرش هم خطور نمیکرد که احد الناسی کربلا را تهدید کند.....

    شاید اگر یک برنامه به اندازه ی برنامه بیست چهارده برای شما روی آنتن میفرستادیم الان دغدغه ی ساپورت پوش ها و بی حجابی ها را نداشتیم.

    اما چه میشود کرد که الان تمام دغدغه ی ما شده اینکه چند بر صفر مقابل آرژانتین میبازیم یا ستاره جام چه کسی خواهد بود یا دلیل استفراغ مسی چیست؟

    اینها اصلا مهم نیستند اگر مهم بودند هیچکداممان اینها را نمیدانستیم اصلا وقتی برایش نمیگذاشتیم و تمام برنامه ی صدا و سیما این نبود.

    ولی دریغا که مهم شده اند. و مهمتر از همه ، مهم نشده است.

    آقای خوبی ها کارهایمان مهم نیست اصلا کار مهمی نکرده ایم.

    انتظارمان هم مهم نیست هرچند منتظر هم نبوده ایم.

    چیز مهمی  یافت نمیکنم که بتوانم مهم جلوه بدهم. ولی یک چیز مهمی هست که دلمان به آن خوش است و آن این که  به فکر شیعه هستید و برایتان مهم است. 




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    پنج شنبه 93/3/22 1:9 عصر


    نویسنده : پلاک
    دوشنبه 93/3/19 12:16 عصر


    باسمه تعالی

    وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنکَ الْیهَودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَمْ  قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهْدَى‏  وَ لَئنِ‏ِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ  مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیر. (بقره . 120 ) و یهودیان و مسیحیان از تو راضى نخواهند شد، تا از آیین آنان، پیروى کنى. بگو: براستى راهنمایى خدا، تنها راهنمایى (حقیقى) است. و اگر بعد از دانشى که به تو رسید، از هوس‏هاى آنان پیروى کنى، هیچ سرپرست و یاورى، از سوى خدا، براى تو نخواهد بود.

    بدون تردید آنچه که غرب (غرب به عنوان یک مفهوم، به معنای بی خدایی)  به دنبال آن است نه انرژی و فناوری   هسته ای است. بلکه همان چیزی است که بارها در بیانات امام خمینی (ره) و امام خامنه ایی( مدظله العالی) بیان شده است. وآن چیزی جز از بین بردن اسلام ناب و استحاله ی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. و غرب می داند که قدرت جمهوری اسلامی ایران از انرژی هسته ایی یا فناوری هسته ایی ناشی نمی شود. بلکه قدرت ایران ریشه در مقاومت و باور نظام و مردم آن است.

    مذاکرات هسته ایی به عنوان فرصتی برای تحمیل خواسته های نامشروع غرب بر دولتمردان جمهوری اسلامی ایران تنها می تواند پله ای باشد برای گام های بعدی غرب در سلب تدریجی استقلال و خودباوری نظام جمهوری اسلامی ایران .

    لذا ما هم به تبع بی اعتمادی بسیاری از بزرگان کشور و در راس آن ها امام خامنه ایی(مد ظله العالی) به جبهه ی غربی، نسبت به توافق نهایی ژنو دلواپس و نگران هستیم به همین جهت از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی که  وظیفه ی نظارت را بر عهده دارند انتظار داریم که از حقوق مسلم ملت مراقبت نمایند و نگذارند که نسل امروز ما در مقابل نسل های آینده شرمنده باشد که ترکمنچای دیگری در مقابل دیدگان این نسل به امضا رسیده است.

    و از مواضع تمام کسانی که دلواپس این توافق هستند به خصوص بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف حمایت کرده و چنین مواضعی را مورد تایید قرار می دهیم.

    والسلام علی من التبع الهدی

    بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران




    موضوع:

    نویسنده : پلاک
    چهارشنبه 93/2/17 7:45 عصر


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان