کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 21
  • کل بازدید: 447119
  • روزی هزار بار دلت را شکسته ام


    بیخود به انتظار وصالت نشسته ام


    هر بار این تویی که رسیدی و در زدی


    هر بار این منم که در خانه بسته ام


    هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی


    هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام


    ..................

     

    راستی، شنیده ام عصرهای جمعه 

    آدم دلش کنار قبر مادرش خیـــــــــــلی آرام میشود...

    حسم این است که امروز یابن الحسن و علمدار کربلا اول کنار قبر حضرت زهرا میروند و بعد کنار قبر خانم ام البنین






    +قــرنهاست که تحریم شده ایم از دیدن روی ماهش...
    امـــــا...
    نه در پی مداکــــــــره ای
    نه سعی در توافقنـــــــــــامه ای
    و نه گامی مثبت در جهت اعتمـــــــــــــادسازی....     
    مـــولایم ببخش که ما هنــــــــــــــــوز در مذاکرات روزمره خود وامــــــــــــــــــــــــــــانــــده ایـــم...  
    هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه  گریه‌آور




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    جمعه 94/1/14 6:8 عصر


     

     

    آقـا سلام...!!

    روضه مادر شروع شد

    باران اشک های مکرر شروع شد


    آقا اجازه هست بخوانم برایتان؟

    این اتفاق از دمِ یک دَر شروع شد..


    تا ریشه  های چادر خاکی مادرت

    آتش گرفت، روضه معجر شروع شد


    این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب

    بی اختیار گریه حیــدر شروع شد....

     

     

    السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

     





    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    دوشنبه 93/12/11 2:57 عصر


     

     

    من مسلمانِ مسلمانِ مسلمانم ولی...

    گاه گاهی قبله ام کج می شود سمت علی...


    ***عید بر شیعه مرتضی علی مبارکباد***





    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    دوشنبه 93/7/21 6:41 صبح



    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام

    حتما قرار شاه و گدا هست یادتان

    آری، همان شبی که زدم دل به نامتان

    مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان

    آقا، عجیب دلم گرفته برایتان

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    دوشنبه 93/6/10 5:33 صبح


     

     

    ساعت به وقت پایان...

    ساعت به وقت رفتن...

    ساعت به وقت بغض...

    ساعت به وقت اشک...

    چه نشدنی ست توقف زمان به هنگام فراق

    چقدر زود گذشت این لحظه های با تو بودن

    و چه دیر خواهند گذشت لحظه های بی تو بودن...

    در ملجأ تو، خیال ِ رفتن، دل را می فشارد..

    دست سنگینی می کند، آنگاه که لحظه وداع با حضرت را ورق خواهد زد؛

    و چه لکنتی دارد زبان، آنگاه که فراق می خواند؛

    و چه بی رمق است گامها، آنگاه که عزم رفتن می کنند؛

    آری.. آری! دل بریدن سخت است ...

    آن لحظه که ساز نقاره ها و جلای گلدسته ها، گوش را نوازش و چشم را خیره می کنند؛

    رضا جان!

    ای داور لحظه های نابم!

    زمان اضافه می خواهم از برای عشق بازی..

    آنقدر اضافه که فعل رفتن صرف نشود...

    آنقدر اضافه که به هنگام وداع نجوا کنم:

    السلام علیک یا شمس الشموس... یا انیس النفوس

    ای شه عرض طوس...!

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    یکشنبه 93/3/11 5:42 عصر


     

    دوباره سلام آقا...

    دوباره مرا خواندی...

    دوباره بار سفر می بندم..

    این روزها چقدر دلم برای این دوباره ها تنگ شده...

    راستی.. چندی بود که ظرف نباتمان خالی شده بود..

     و من چای را تلخ می خوردم..

    و چندی بود، عجیب از صدای تلق تلوق قطار به وجد می آمدم..

    دوباره با دیدن تابلوی راه آهن تمام ِ من به یکباره فرو میریزد!!

    و تمام راه، ورد زبانم میشود: آمدم ای شاه پناهم بده...

    و تمام حواس دلم از پنجره قطار بیرون جا می ماند تا اولین کسی باشد که زیارتت می کند..

    و چشمهایم خیره می مانند به لرزش دلم تا لحظه ی آمدنت تمام جاده های بیکسی و تنهایی را آب و جارو کنند..

    دوباره اضطراب دم ِ حرم... دوباره نم اشکی به هنگام... ءأدخل یا ولی الله؟

    و روضه همیشگی ام...

    و دوباره من میخوانم امین الله را و تو می شوی امان الله ام

    دوباره تشنگی بی حد من و آب زلال سقاخانه ات..

    این بار که بیایم کمی متفاوت تر خواهم بود..

    این بار می خواهم دلم را چنان از آب سقاخانه ات سیراب کنم که تشنه آبی نشود..

     مگر آب فرات..

     

    این بار که بیایم با پای پیاده از صحن انقلاب تا بین الحرمین را آه میکشم..

    این بار که بیایم سوزناک تر از همیشه روضه حرم تا حرم را نجوا خواهم کرد..

      از حرم شاه طوس تا حرم شیب الخضیب..

    این بار ذکر تمام تسبیحم یک جمله میشود:

    اللهم الرزقنی زیاره الحسین

    و من در این دنیای یخ زده دلم را با این دوباره ها گرم می کنم ...

    این بار خودت دستم را محکم بگیر تا دوباره گم نشوم و راهی کربلا شوم...     آمین

     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    دوشنبه 93/3/5 9:16 صبح


     

     

    به نام الف سه نقطه ( ا...)

    چگونه توان آن را دارم که در قالب کلمات نام جلالت را بر صفحه دفترم بنگارم

    ومن، مخلوق ِ حقیر با تو که خالق تمام هستهایی از آرزوها و خواسته هایم سخن بگویم ... 

    اما خدایا...

    بر جمال نامت می نازم که الهام بخش سخنان من می باشد و جوهره توان دستانم؛

     خدای من .. آرزویم این نیست که سروی باشم آزاد اما پای بسته در زمین؛

    یا غزالی باشم چابک اما شیر در کمین، یا نهر آبی باشم روان اما محدود به دریا؛

    یا گــُـلی باشم زیبا اما در جوار خارها...

         آرزویم هست خودم باشم اما تا آسمانها ...

    نمی خواهم همچون بیدی باشم که از باد بلرزم و یا پرنده ای باشم که از قفس بترسم؛

    فقط می خواهم در میان موج های پر تلاطم، کشتی طوفان زده ام را به ساحل نجات برسانم ..

                      پس بار خدایا یارایم باش تا ناخدای با خدایی باشم...

    خدای من.. درخت خشکیده وجودم را به آفتاب آسمانی ات، و به باران بهاری ات

    و به خاک ارضی ات شکوفا کن، تا بیش از این تـَرَک برندارد از جور تبر و خوف تیشه..

    بار خدایا

    خزانم را بهار گردان و شبم را نهار، امروزم را بوستان و فردایم را گلستان..

    پروردگارا ! چه کنم به درگاهت و راهت شاهم گداوار و شادمانم گریه وار..

     

    امضا: عبد حقیر

     




    موضوع: مناجات(1)،

    نویسنده : تسا 110
    یکشنبه 93/2/28 4:33 عصر


     

      « غم هایتان را پشت در خانه بگذارید و سپس با روی گشاده وارد شوید»

    این نسخه تجویز می شود برای اکثر مردانی که خارج از خانه با مشکلات و ناراحتی هایی دست و پنجه نرم می کنند،

    چون.. خانه مکان امنی است که آرامش را به افراد آن هدیه می کند..

    و اما مادر ...

    مادر خانواده قلب و مرکز این آرامش است؛

    کسی که تسلی بخش روزهای دشوار پدر خانواده است..

    کسی که اگر نباشد، پدر خانواده دیگر رنگ آرامش را نمی بیند...

    آآآهای مردانی که قدرت درک این فاجعه را دارید!!!

    نسخه ای دیگر بپیچید برای مردی که با دیدن در خانه دنیا بر سرش آوار می شود..

    برای مردی که قلب خانه اش آتش گرفته است..

    نسخه ای دیگر بپیچید...

    چاه هم عاجز مانده است...

    .

    .

    بمن العزاء یا بنت محمد؟ کنت بک أتعزی ففیم العزاء من بعدک؟؟؟

    با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می یافتم، بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟؟

     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 93/1/16 8:41 عصر


     

    شاید از کوچه شروع شد..

    شاید از سنگینی دستی و بسته بودن دستانی دیگر..

    یا از فشار در و دیوار

    یا که قبل تر از آن... از مرگ پدر

    دقیق نمیدانم این درد از کجا شروع شد.... دردی عمیق

    دردی که ریشه در فدک دارد.. دردی که ریشه در سقیفه دارد

    دردی که بیشتر شد در کوچه های مدینه .. نه از سنگینی دست و کبودی صورت..

    بیشتر شد وقتی شنید طفل هشت ساله اش، تمام راه برگشت به خانه، خودش را سرزنش میکرد

    دست مشت کرده.. زیر لب تکرار  میکرد

    اگر فقط کمی قدم بلندتر بود......

    دردش بیشتر شد.. نه از فشار درو دیوار..

    از فشار بی حُرمتی.. آخر این در ریشه و اصالت داشت..

    این خانه مأمن رسول خدا (ص) و این بانوی پهلو شکسته دخت گرامی ایشان بود؛

    دردش شدت یافت وقتی ولیّ خدا را دست بسته، تنها و بی یاور میان جماعتی کور دل دید..

    پهلویش تیر کشید وقتی نامردی آنانی را دید که روزی با علی وسط میدان بودند و حال تماشاگرانی بیش نبودند..

    آری!! دردی عمیق.. دردی به وسعت تاریخ...

    درست نمیدانم از کجا شروع شد.. ولی خوب میدانم به کجا ختم شد..

    تاریکی شب... سکوت.. تشییع غریبانه.. قبر مسطح.. چهل قبر کاذب..

    هزارو چهارصد سال گمنامی..

    فرق شکسته... جگر تکه تکه... سرهای بریده.. زهر..

    نوشیدنی زهرآلود .. زهر.. خرمای زهرآلود..

    انگور زهرآلود.. شربت زهرآلود.. طعام زهرآلود..

    شربت زهرآلود...

    و هزارو صدو شش سال غیبت...

    اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ‏.

    .

    .

    دردی وسیعتر از وسعت تاریخ..

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    سه شنبه 93/1/12 8:8 عصر


     

     

    دلم به مستحبّی خوش است که جوابش واجب است...

     

    السّلام علیک یا فاطمة الزهراء سلام الله علیها

     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    یکشنبه 93/1/10 2:0 صبح


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان