سگ توله ها به سمت حرم زوزه میکشند            باشد زمان غرش شیران فاطمی

در سینه شراره های غم می ریزیم      خون پای ورودی حرم می ریزیم

گرپا بگذارید به صحن زینب           ولله زمانه را به هم می ریزیم

...

چه جالب...

چندروز دیگر شهادت مادر است...

درواقع چند روز دیگر به خانه ی زهرا حمله می شود...

می بینی مادر جان؟ هنوز خاندان تو غریب است...

هر از چند گاهی به حریم دخترت بی احترامی میکنن....

یازینب ما با توایم ! اگردر گذشته شهدا از میهن و دین اسلام وارزش های آن دفاع کردند...

امروز ماتاپای جان می ایستیم....

وعده ما کربلای ایران!!!!!

ولادتت مبارک عمه جان...

آقایمان گفته برای تعجیل در ظهورش خدارا به حق تو قسم دهیم...

می شود به خدا بگویی به مناسبت ولادتت، ظهورش را نزدیک کند؟؟؟ماکه روسیاهیم!!!!!

اللهم عجل لولیک الفرج

…بهترین خاطره ای که از توفیق احمد در ذهنم مانده به یکی از شب های محرم بر می گشت…شب های آخر محرم،او پشت پنجره آمد و گفت:«طوری سینه بزنید که صدایتان را نشنوند!!»
وقتی صدایمان بیشتر از حد معمول بلند میشد،دوباره می آمد و با اشاره دست می گفت:«آروم تر،اگه منو از این جا تبعید کنند ؛خودتان ضرر می کنید!!»
روز های آخر تنها خواسته اش از مجروحان ایرانی را اینطور بیان کرد :«آزاد که شدید و رفتید مشهد سلام مرا به آقا امام رضا (ع) برسانید و بگویید با اسرای ایرانی نا مهربانی نکردم.بهش بگید من اذیتتان نکردم .»موقعی فهمیدم آدم متمدن و با خدایی هست که به بچه های بازداشتگاه گفت:«مادرم مریضه…اسیر پیش خدا خیلی آبرو داره…برای مادرم دعا کنید.»
وقتی او را با سعدون فیاض افسر استخباراتی بخش مجروهان مقایسه می کردم.بیشتر قدرش را می دانستم .
سعدون فیاض در روز عاشورا بهم گفت:«چی میشد ایرانی ها قبول میکردند قبر هارون الرشید را از ایران به عراق می آوردیم….در عوض شما هم میومدید و قبر حسین را حفاری میکردید و میبردید ایران…داد و ستد خوبی بود!!!!!هارون الرشید در برابر حسین!!!!!!»
سپس ادامه داد:«زمان شاه ایران ،رییس القاعده ..صدادم…از شاه ایران خواست اجازه دهد قبر هارون را به بغداد منتقل کنند ..قبول نکردند»
وقتی از بیمارستان الرشید می بردنم،به صحبت های چند روز قبل توفیق احمد فکر می کردم که می گفت :«سید!من روزی فهمیدم که خدا با مانیست که هشام صباح الفخری در مقر تیپ 413 در منطقه قلعه دیزه سه اسیر ایرانی را سوار بر هلی کوپتر کرد و بر فراز آسمان به پایین پرتاب کرد،این قصاوت قلب هشام را همه نظامیان عراقی می دانند و روزی فهمیدم خدا با شماست که در عملیات شلمچه نیرو های تیپ 47 پیاده عراق در منطقه ابو الخصیب اشتباها با یکدیگر در گیر شدن و آن همه تلفات از هم گرفتند.»

تو بــــرا ی خلـــقت حــوا بــه دنـــــیا امدی

پس تو پیــش از حــــضرت دنیــــا به دنیا امدی

اشک با تو از دل زهـــــرا تولد یافته است

مــــادرت دریــــــا خودت دریــــــا به دنیا امدی

 جای زمــــــزم عشق از زیــر قدمهایت شـکفت

بانــــوی بانی بــــــاران تـــــــا به دنـــیا امـدی

بعــــد تو ضــــرب المــــثل شد دختـران بابائی اند

زین ســـبب تو زیــــــنت بــــابـــا به دنیا امدی

تو در اغــــوش حسینت خــنده ات گل می کند

پس به خــــاطر خـــواهی ارباب دنــــــیا امدی

گریـــــه کـــــمتر کن ســــلام زینب قلب صبور

تو بـــــرای روز عــــــــاشورا به دنـــــیا امـــدی

دارد از امـــــروز کـــــــار خانه یــــادت می دهد

مادر خــــانه پس از زهــــرا به دنـیا امدی

صابر خراسانی

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست

رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد

جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایتگر تو است

تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

"سید حمیدرضابرقعی"

ببینید شما یه ساقه طلایی رو فرض کنید.

یه آدم هر چقدر هم که گرسنه باشه باز هم نمیتونه یه ساقه طلایی رو کامل بخوره.با این که خیلی دوست داره بتونه بخوره.چون سیر شده.

میشه گفت یکی از دلایلی که اسلام روابط دختر و پسر رو شدیدا محدود کرده اینه:

اگه من یا تو قبل از ازدواج با جنس مختلفت رابطه داشته باشی هر چقدر هم که به همسرت علاقه پیدا کنی فایده ای نداره نمیتونی گرمای عاطفه ات رو ابراز کنی چون که دیگه گرمایی نمونده و همشو خرج کردی و دیگه سیر شدی.و نمیتونی آخرین بیسکوییت ساقه طلایی رو بخوری چون سیر شدی

دل است دیگر...

بگذارید بگریــــد...

تا بداند هر آنچه خواست

داشتنی نیست...

جزخدا

چه ساده چشم به روی گذشته ها بستیم                 کنار دوست و فامیل چه ساده بنشستیم

نه فکر مشغـله ای و نه جنگ و خونریزی                به فکر پول و مقام و چک و زمین هسیتم

گذشته ها که گذشـته به فکر دنیا باش                 برو تو عیش و خوشی کن دو روز ما هستیم

چه غم ز غیـبـت آقـا ؟؟ فقط غم دنیا !!                 دل عـزیز دو عـالـم چه سـاده بشکستیم

شنیـده ام کـه گذشـته شهیـد ها دادیم                  به پای جان برویم گر که عهد می بستیم

گذشته ها شهدا جان خود فــدا کردند                  برای ایـن من و تو در کلاس درس هستیم

همه نمک بخـوریم و نمک درون دهان                 ولـی نمــک دان آن چه سـاده بشکستیم

چقـدر بد صفت و کور شد دل تــنـها                     بـه فکـر واژه نبـاشـید که ما همه پـستیم

شاعر: تــنــهـا

در میزان الهی، رنج تو، کفّ نفس تو، حرصی که خوردی، زحمتی که کشیدی،

کاری که کردی، خون دلی که خوردی، دندانی که روی جگر

گذاشتی، این ها هیچ وقت فراموش نمی شود.

حضرت امام خامنه ای