تا که از عشق کمی حرف زدم، خندیدند

                    هدف از عشق علی بود و نمی فهمیدند

حامی او شده زهرا ،که علی هست مولا

                        حرف حق تلخ نباشد که نمی رنجیدند

رفت آن حامی  مولا و علی تنها شد

                        بی علی چون علف هرز همه گندیدند

فاطمه بود، همه بود و نبود مولا

                        غنچه ها هم زغم او که نمی خندیدند

بعد زهرا به علی ظلم و ستم می کردند

                  نیزه ای بود که پایش همه می رقصیدند!

نیزه ای که خود خورشید برآن قرآن خواند

                  او کسی بود که دورش همه می گردیدند

مــن تنها زغم مادر خود می گریم

                 نیست گردند، که با حق همه می جنگیدند

تنها 

سال نو مبارک
خدایا فردا اولین روز سال 93 جمعه است.
خدایا فردا روز ولی عصر هست.
خدایا امسال نیمه ی شعبان هم جمعه است روز تولد حجت تو
خدایا انگاری آخرین روز سال هم جمعه است...
خدایا این همه جمعه داریم...
خدایا به حق امام زمان امسال رو سال فرج قرار بده.
خدایا ما که مردیم از دوری یار....
خدایا یوسف رو بعد سی سال به یعقوب رسوندی...
خدایا این همه سال دوری برای ما بس نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا خسته شدم........
دیگه نمیتونم

            چادرت را بتکان؛

                                         قصد تیمم داریم

دلتان گر که شکست یاد من هـم باشـید                         صحبت عشق که هست یاد من هم باشید

از شهـــیدان چه خبر از بهشت خــاکی؟                         گــر  غبــاری بنشـست یــاد من هم باشید

اشکها جاری شد، درب خانه که ببسـت؟                        روضــه ی زهرا هست یـاد من هــم باشید

مادر امشب زخمی و علی هم تنهاسـت                        پهلـــوی او بــشکسـت، یــاد من هم باشید

بر همه خوان این شعر تا که یادم باشـند                        دل تنها که شکست، یــاد من هــم باشیــد

شاعر: تـــنـــهـا

آن قدر زیر باران منتظرت خواهم ماند تا بیایی ...

می دانم،وقتی باران تمام شود ،رنگین کمانی در می آید که از حضور زیبای تو در این حوالی خبری خواهد داد...

نثر:میثم اسکندری

زمان زود گذشته است وتو کنار من نیستی 

تو رفته ای و دیگر برای من نیستی 

چه کرده بودم که تو،حتی به یک لحظه

رفته ای و دیگر در این حوالی نیستی

من که تمام عمر را پیش تو بوده ام 

حالا چه شد که تو ،ثانیه ای کنار من نیستی 

شایدم عیب از چشمان من هست و تو

همین جاها منتظر رسیدن من،نیستی؟

باید انگار که برگردم بدون حضور تو

من مانده ام بدون تو که دیگر کنار من نیستی

شاعر:میثم اسکندری

بهار هر سال می رود  ومی آید و باز هم تکرار می شود.

خوشا بحال آنانکه دلشان را ، پر از بوی بهار کردند.

ای کاش از طبیعت می آموختیم ونسبت به یکدیگر مهربان بودیم.

بیاییم نو بودن را در دل کهنه جستجو کنیم شاید ،بهار دیگر دلی نباشد.

نثر:میثم اسکندری

  عابدی را گفتند خدا را چگونه یافتی؟

گفت: آنگونه که با اینکه می تواند مچم را بگیرد

اما همیشه دستم را میگیرد...!!!

و از زمین بلندم میکند... و بر گناهانم چشم میپوشاند...

و خطاهایم را به رُخم نمیکشاند...

از: مخلص بسیجی ها

به: بسیجی های مخلص

بدین وسیله از زحمات تمامی کسانی که از ماهها قبل برای برگزاری باشکوه اردوی راهیان نور زحمت کشیده اند تشکر مینمایم. انشالله بتوانیم یاد شهیدان را همیشه در دلهای خودمان زنده نگاه داریم. اجرکم عندالله

تشکر وبژه از مسئول فرهنگی دانشکده جناب آقای موسوی که انصافا سنگ تمام گذاشتند  و بسیج خواهران که به نحو احسن برنامه ی فرهنگی را تدارک دیده و اجرا کردند. و برادران جعفری و حیدری که بابت تدارکات زحمت کشیدند. و از تک تک عزیزان که حضورشان مایه ی دلگرمی بود تا با انگیزه ی بیشتری برای برگزاری اینچنین برنامه هایی توفیق خدمت داشته باشیم. 

انشالله روزی کربلا نصیبتون.