کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 35
  • بازدید دیروز: 30
  • کل بازدید: 452300
  •  اتومبیل مردی که به تنهایی سفر میکرد.در نزدیکی صومعه ای خراب شد.مرد به سمت

    صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت:ماشین من خراب شده است آیا میتوانم

    شب را اینجا بمانم؟ رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد.شب به او شام

    دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.شب هنگام وقتی که مرد میخواست بخوابد صدای

    عجیبی شنید.صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود.صبح فردا از راهبان صومعه پرسید

     که صدای دیشب چه بوده اما آنها به او گفتند:ما نمیتوانیم این را به تو بگوییم.چون تو یک

    راهب نیستی. مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.چند سال بعد ماشین

    همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.راهبان صومعه باز هم وی را به

    صومعه دعوت کردند.از مرد پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.آن شب باز هم او

    آن صدای مبهوت کننده و عجیب را که چند سال قبل شنیده بود را شنید صبح فردا پرسید

    که آن صدا چیست؟اما راهبان باز هم گفتند :ما نمیتوانیم این را به تو بگوییم چون تو یک

    راهب نیستی. این بار مرد گفت:بسیار خوب بسیار خوب من حاضرم حتی زندگی ام را

    برای دانستن آن فدا کنم اگر تنها راهی که من میتوانم پاسخ این سوال را بدانم این

    است که راهب باشم من حاضرم بگویید چگونه میتوانم راهب بشوم؟ راهبان پاسخ

    دادند:تو باید به تمام نقاط زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاهان وجود

    دارد و همانطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی.وقتی توانستی

    پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد. مرد تصمیمش را گرفته بود.او

    رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.مرد گفت:من به تمام نقاط زمین سفر

    کردم و عمر خود را وقف کاری که از من خواسته بودیدی کردم.تعداد برگ های دنیا

    371145236284232 عدد است و 231284219999129382 سنگ روی زمین وجود دارد.

    راهبان پاسخ دادند:تبریک میگوییم.پاسخ های تو کاملا صحیح است .اکنون تو یک راهب

    هستی.ما اکنون میتوانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم. رئیس راهب های صومعه

    مرد را به به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت:صدا از پشت آن در بود.

    مرد دستگیره را چرخاند ولی در قفل بود گفت:ممکن است کلید در را به من بدهید؟

    راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد پشت در چوبی یک در سنگی بود.مرد

    در خواست کرد که کلید در سنگی را هم به او بدهند.راهب ها کلید را به او دادند و او

    در سنگی را هم باز کرد پشت در سنگی دری از یاقوت سرخ قرار داشت.او باز هم

    درخواست کلید کرد.پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت. و

    همینطور پشت هر دری در دیگری از جنس های زمرد سبز،یاقوت زدر، ولعل بنفش

    قرار داشت.در نهایت رئیس راهب ها گفت:این کلید آخرین در است. مرد که از در های

    بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت.او قفل در را باز کرد. دستیگره را چرخاند

    و در را باز کرد.وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر

    گشت.چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود . . . . . . اما من نمیتوانم

    بگویم او چه چیزی پشت در دید چون شما یه راهب نیستید! . . . . . لطفا به من فحش

    ندید!خودمم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقضو بذارم کف

    دستش.لطفا آدرس این پست رو به هر کسی که میشناسین بفرستین شاید اون

    رو بتونیم پیدا کنیم!




    موضوع: لبخند(12)،

    نویسنده :
    چهارشنبه 92/8/8 3:8 عصر


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان