آقا تولدت مبارک ولی بی حضور تو شمع ها را چه کسی فوت کند؟ باز چشمانم خیس شده و دلم در هوای تو دیوانه شده ،به قاصدک هاسپرده ام که سلام من را به تو برسانند.
این چه کلاسی است که شاگردها حاضر هستند ولی استاد چند سالیست که غایب است ، تازگی ها دلیلش را متوجه شدم که چرا نمی آیی.
دقیقا روز تولدت دیدم کسانی را که به بهانه ی شربت شماره می دادند. فکر کردم شماره ی تو را پیدا کردند که به مردم می دهند ولی به همدیگر شماره ی موبایل خودشان را می دادند. ـ«آی دی» میدادند و می گفتند در لاین شماره ام را «أد» کن.
خلاصه همه آمده بودند.خیلی ها با ساپورت خیلی ها بی ساپورت بعضی ها باروسری بیشترشان بی روسری
حتی در آن ازدحام گاهی بعضی ها به هم برخورد می کردند و انگار نه انگار با هم نامحرم هستند.
در بعضی جشن ها گیتار آورده بودند و گروه موزیک،
مراسم را حتی بدون نام خدا شروع کردند و حتی یکبار هم اسمی از تو نیامد ، ولی نام جشن را گذاشته بودند به مراسم جشن تولد حضرت مهدی خوش آمدید.
جالب تر از همه آنجا بود چندنفر آمده بودند که مردم تا کمر برایشان دولا و راست می شدند گمانم نماینده بودند ، نماینده ی کجا می خواستند بشوند نمی دانم. خلاصه فرصت خوبی برایشان شده تا مجانی برای انتخابات خودشان را نشان دهند.
آقا دلم برای شما می سوزد هر روز می خواهیم که بیایی ولی هر لحظه کارهای بسیاری انجام می دهیم که نیایی
با این همه فاصله ای که میانمان افتاده مگر می شود این روزها خوشحال بود؟.
امشب دلم عجیب برای تو گرفته حتی خودکارم زودتر از من کلمه ی«برگرد»را نوشت.
اللهم عجل لولیک الفرج
نثر:میثم اسکندری
موضوع: