کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 21
  • بازدید دیروز: 30
  • کل بازدید: 452286
  • بابا جان سلام

    دلم گرفته و حسی غریب مرا به گریه می خواند

    بیزارم از این مردم

    از این مردمی که تو را برای خودشان می خواستند نه برای خدا

    از این مردمی که به هوای نفسشان مرا به کنیزی خواندند

    حال عمه را اگر خواهی... بدان پس از این چهل روز دیگر توانی برایش نمانده

    شنیده بودم پس از جهل روز آتش فراق یار سفر کرده کم می شود ولی بابا جان انگار آتش عشق تو چیز دیگری است روز به روز آتش وجودم شعله ورتر می شود و هر روز بیش از دیروز برایت ندبه می کنم

    حال که به اینجا به کربلا رسیده ام با دیدن مزار بی شمع وچراغت مرا به یاد سر بی تنت که منزل به منزل همراهم بود انداخت

    ثانیه های سختی که چشمان گرگان بیابان نظاره گرم بودند به چشمانت زل می زدم و می دیدم که خون می گریی و من نیز همراه تو می گریستم  

    راستی از رقیه چه خبر؟

    در خرابه که بودیم آمدی و او را با خود بردی

    عمه را می بینی؟

    شرمگین نیاوردن رقیه است.

    اما می دانم که می داند رقیه را به نزد خود برده  و او را در آغوش محبت خود جای داده ای

    اما این سکینه ات پس از تو  وپس از رقیه دیگر جای ماندن ندارد و تا عمر دارد به یادت گل وشکوفه اش خواهد گریست.




    موضوع:

    نویسنده : افسر جنگ نرم
    دوشنبه 93/9/17 8:57 عصر


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان