کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 69
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدید: 452924
  •  

    آدم های زیادی نیستند که برایمان مهم باشند،

    آنقدر که بخواهند ذهنمان را مشغول کنند یا نگاهمان را.....

    گاه برای آدمهایی، واقعا باید متاسف بود....

     
    برای برخوردشان، نگاهشان، کوچیکیشان، و مهم تر از همه برای قضاوتشان...

     

    کاش زمانه به عقب برمی گشت..

     

    درست به زمانی که قانون زندگیها این بود:

     

    « همه آدمها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود»

    اما اکنون، باید این افراد را بگذاریم در وادی خود بمانند حیران وسرگردان،

    هرگونه که دوست دارند،بگویند،بخوانند ، تصور کنند و بیایند...

    این دنیا حرف های زیادی دارد ....

    و نیازی نیست همه این حرفها را شنید...!!!

     

    اشکالی ندارد، اگر که تمام آدمهای اطرافت اینگونه بودند..

     

    تو باید نشنوی.. حتی اگر تنها بمانی!!

     

     خیلی وقتها تنها که باشی سنگین تری!!

     

    بودن با بعضی ها تنهاترت می کند... فقط همین!!




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 92/10/21 8:17 عصر


     

    زندگی رویش یک حادثه نیست

    زندگی رهگذر تجربه هاست

    تکه ابریست به پهنای غروب

    آسمانی ست به زیبایی مه

    زندگانی چو گل نسترن است

    باید از چشمه جان آبش داد

    زندگی مال ماست

    خوب و بد بودن آن

    عملی از من و ماست

    پس بیا تا بیفشانیم همه بذر و خوبی و صفا

    و بگوییم به دوست

    معنی عشق و حقیقت چه نکوست...




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    پنج شنبه 92/10/19 12:23 عصر


     

    السلام علیک یا شمس الشموس و یا انیس النفوس

    السلطان ابا الحسن علی بن موسی الرضا(ع)

    سلام آقا..

    سلامی از کوچه پس کوچه های غبار آلود تهران،

    سلامی از دل های شکسته جا مانده از همه جا،

    سلامی از یه خطاکار و توبه کار همیشگی!!

    سلامی از یه بی نام و نشون ، به شاه سرزمین طوس

    ...

    میدونم آقا!! خودم خوب می دونم که لایق سلام دان به شما نیستم

    خودم به کردار خودم آگاه ترم ! میدونم کجای این دنیا وایستادم،

    آقا جون خودم همـّـــــــــــــــــه رو می دونم، شما به روم نیار!!!

    نکنه یه وقت سلام بدم، جوابمو ندید؟؟؟

    اما نه! میدونم که  جواب سلاممو می دید!!

    نه به این خاطر که جواب سلام واجبه... نه!!

    به این خاطر که شما رضاییــــــــــــــــــــد!!

    آقا جان ما همیشه دلتنگت هستیم.. اما این روزها.......

    رنگ دلتنگی مان غریب تر شده... غریب تر...

    سـرّ این غریبی و غربت با خاندان شما چیست؟؟

    غربتی که قدمت آن به قامت خم شده در پس کوچه های بنی هاشم برمی گردد...

    و رنگ آن به سرخی فرق شکافته ای در محراب ...

    و این تازه شروعیست از اشکواره های مادر...

    و آآآآه.... از این بغض هایی که تیرهای چند شعبه فریاد را در گلویمان نشانده...

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    چهارشنبه 92/10/11 9:35 عصر


    یا حـــــــــــــق

    کاش این روزهای سخت که می گذرد، روزهای شیرین بیاید...

    این روزهایی که مدام تو را به گریه وامیدارد..

    این روزها که تو با تمام وجود درکشان کرده ای..

    ما فقط این روزها را شنیده ایم..

    اما تو... می گویند لحظه لحظه تمام این وقایع را با چشمانی به خون نشسته می بینی..

    ما فقط می شنویم گودی قتله گاهی بود...

    مَشکی بود... علمداری بود ... نیزه ای.. تیر سه شعبه ای.. حرمله ای... بود..

    اما تو.. همه اینها را می بینی..

    ما فقط می شنویم تل زینبیه ای بود..

    مجلس حرامی بود...

    ای کاش دروغ بود که شما همه را می بینی...

    آخر شما و دختر علی و مجلس حرام ...؟؟ ای واااای...

    هنوز از داغ پدر و عمه جگرت خون است.. چطور چهار روز دیگر را تحمل می کنی؟؟

    تمام این زخم ها یک طرف، غم از دست دادن پدری دلسوز یک طرف!

    پدر نه یک نفر، نه ده نفر، پدر یک امت..!!

    آجرک الله آقاجان

    کاش این روزهای سخت که می گذرد، روزهای شیرین بیاید...

    روزهایی که دیگر مجبور نباشید اینهمه مصیبت را تنها تحمل کنید..

    کوتاهی از ماست که در نهان ناله می کنید..

    زینب هم این روزها تنها و بی یاور است..

    لاأقل به خاطر زینب ظهور کن...

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    جمعه 92/10/6 6:10 عصر


     

    چهل روز پای بسته، دل شکسته، جسم خسته...

    چهل روز اشاره، چهل روز پیاده، با غل و زنجیر، چه دلگیر، نفس گیر، در دل ماتم...

    چهل روز خار و خاشاک، سینه پر چاک، در دل خاک...

    چهل روز خون بر دیده، با نفس های بریده، در دل ِ شمشیر و نیزه...

    چهل روز بغض ِ خواهر، اشکِ کودک، آهِ مادر، بر دل کینه دشمن...

    چهل روز بغضِ بی آب، در میان بزم نامردان...

    چهل روز صبر ایوب، اشک یعقوب، عمر اعظم....

    چهل روز با خدا ناز...

    چهل روز اطاعت، تا رسند بر در ِ مـُـلک سلیمان...

    آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    یکشنبه 92/10/1 1:58 عصر



    یا حـــــــــق...

     بر گلشن سرای ما یکدم گذر بکن... ای یار سرو قامت بر ما نظر بکن

     ما خسته ایم از این همه درد فراق تو.. از این همه گنه، از این نبود تو

     آقا شنیده ام می گویند جمعه می آیی... یا شایدم خسته ای از ما، دگر نمی آیی

     آقا نبود تو دردیست در جان ِ ما... تنها تویی طبیب الاطباء، چرا نمی آیی؟؟

     جمعه ای که می شود آذین به قدوم ِ تو.. آیا نوشته اند در تقویم ِ سال ِ ما؟؟

     آقا میان این همه ساز و غنا و طرب... تنها دلم به آوای أناالمهدی خوش است

     آقا به جان مادرت زهرا دعایی کن.. ای یار سرو قامت بر ما نظر بکن

     مولا دلم گرفته است در این هوای سرد... در این هوا که بوی شما نمی دهد...

     کاش این بود که گفتم...کاش.. اما حقیقت...

     آقا جدیداً زیاد خیالبافی می کنم.. می خواهم از حقیقت پرده برداری کنم

     نازنینا میدانی حقیقت چیست؟ اصلا نیا... این مردمان دعاهایشان همه آبکی است

     در ندبه ات چنان گریه می کنند.. کز گریه اشان دل سنگ نرم می شود

     آقا چنان در طلب آمدنت هستند.. آقا چنان به مهمانی دعوتت می کنند..

     تو بشنو، باور نکن، نکند روزی بیایی.. آخر اینجا سفره ای از برای مهمانی پهن نیست...

     آقا مگر ندیدی آن روزها را.. آن روز که تنها گذاشتند سیدعلی را..

     آقا مگر ندیدی اشک علی را.. آن برف نشسته بر صورتش را؟

     آقا نیا، این مردمان گه فرق عالـَم می شکافند..

     گه دست ِ بیعت می دهند و دست عباس.. آن علمدار حرم را..

     از برای بردن مهریه زهرا... برای آن گل شش ماهه زیبا بریدند و..

     داغی از کوه بر دل ِ زینب، یگانه کوه پابرجا نشاندند..

     آقا نیا این مردمان همسایه کوفه نشینند..

     خـُلق ِ کوفه نشین را خوب می دانی، مگر نه؟

     یادت هست ای سردار عالم؟

     یادت هست آن روزها را؟

     آن روز که از بام کوفه بر سر قرآن ناطق سنگ می خورد..

     یادت هست آن روزها را؟

     آن روز که تمام دشت یک صدا فریاد می زد هل من ناصر ینصرنی..

     آقا نیا این کوفیان دلتنگ تاریخند...

     این کوفیان از پشت خنجر می زنند..

     اما ...

     مولا ببخش که زیادی حرف می زنم.. آقا ببخش که بی رخصت نظر می دهم...

     مولا ببخش که خوب و بد، زشت و زیبا، پاک و ناپاک را باهم قضاوت می کنم..

     مولا به حرف من و امثال من نگه مکن..

     تو بیا به خاطر سیدعلی ها...

     

          اللـّهم عجل لولیـّک الفرج... 

     




    موضوع: انتظار(2)،

    نویسنده : تسا 110
    جمعه 92/9/22 4:16 عصر


                               یا حــــق

      مرد می خواهد که ببیند مادر سیلی خورده اش را و نمیرد...

      مرد می خواهد که ببیند دست بسته پدرش را و نمیرد...

      مرد می خواهد که ببیند فرق شکسته پدرش را و نمیرد...

      مرد می خواهد که ببیند آینده خونین ِ برادر را و نمیرد...

      مرد می خواهد که رضا دهد به پر کشیدن پسرش و نمیرد...

      مرد می خواهد که بداند همسرش را میل او نیست...

      اما... بماند... تحمل کند.. دم نزند... و نمیرد...

      آنقدر سکوت کند که هر تکه از جگرش را فریادی باشد بس کوبنده...

      عجب از این بزرگ مرد غریب تاریخ !

      عجب از صبر او.. از دل بزرگ او ... از غربت جانسوز او...!

      عجیبتر از آن، مردان نامرد این روزگار هستند که او را غریب تر کردند...!!

       ... غربت تا به کِـی؟؟

        ... کافی نیست؟؟

      آقای من، یا صاحب الزمان، چگونه این درد را تحمل می کنید؟؟

      دیشب برای عمویتان نه روضه ای بود ، نه روضه خوانی.. و نه شمع روشن بر مزاری...

      اما چه خوب که شما هستید..

      بنازم خدای را که آفتابش، روشنگر دیار غربت غریبه است...

               السلام علیک یا کریم آل الله...

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    سه شنبه 92/9/19 5:44 عصر


     

    خادم... به کی میگن خادم؟

    اما نه.. سوال اشتباهه..

    ارباب... ارباب...

    باید اربابی باشه که خادمم باشه...

    خادم ملازم با اربابه...

    یعنی خادم همیشه با اربابشه...

    اصلا خادم ِ بی ارباب نمی شه...

    به خاطر همینم بهش میگن خادم ارباب..

    خادم که از خودش چیزی نداره..!

    حتی اسمشم مال خودش نیست !!

    مثلا وقتی می خوان صداش کنن، میگن خادم فلان ارباب..

    همه عزت و اعتبار و آبرو وشرفش در گرو اضافه شدن به نام اربابشه..

    ما هم بی هویتیم.. بی آبروییم...

    اگه اذن بدن می خوایم خودمونو به خیل خادما اضافه کنیم..

    خادمایی که همه عزت و آبروشون در گرو اضافه شدن به نام سیدالشهداء است...

    اگه اذن بدن... اگه آبرویی کسب کردیم... اگه...

    اونوقت می تونیم تو این روزا که خادما دارن خودشونو به ارباب می رسونن..

    قشنگ تر نجوا کنیم..

    راحت تر بخوایم..

    راحت تر بگیم:

    آقا جان! نوکر رخ ارباب نبیند سخت است...

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    یکشنبه 92/9/17 8:18 عصر


    تو راه بود که گوشیش زنگ خورد!

    گفتن امشب پنجم صفره مراسم دارن! کارشون لنگه! کمک می خوان!

    اما خسته بود و رفت خونه که استراحت کنه!

    تازه از بیرون اومده بود که دختر کوچیکش با اون زبون شیرین بچگیش گفت:

    بابایی من... اومدی؟ بابایی حالت خوبه؟

    خسته نباشی بابایی.. آب میخوری یا چایی برات بیارم؟

    بدون اینکه بذاره باباش حرفی بزنه تند تند بریده بریده ادامه داد:

    بابایی امروز یکی از بچه های همسایه دعوام کرد،

    بابایی منو زد...

    بابایی موهامو کشید...

    بابایی من گریم گرفت...

    تو رو صدا کردم...

    اما تو که نبودی بیای نذاری باهام دعوا کنه...

    تازشم بابایی موهامو که می کشید گوشوارم گیر کرده بود به موهام..

    کشیده شد گوشمم درد میکنه...

    بعدشم سرم داد کشید و بهم حرف بد زد..

    دخترک همین طور یک ریز حرف میزد و دعوای امروز و براش تعریف می کرد

    قلبش سنگین شده بود، عصبانی شده بود،

    آخه چرا باید با دخترش این کارو می کردن؟

    پا شد بره یقه همسایه رو بگیره..

    از در که بیرون اومد، چشش به تکیه محل خورد

    روش نوشته بود: سلام بر تو و بدن پاره پاره ات،

    سلام بر آخرین زخمت که در کنج خرابه شام خوردی

    سلام بر دخترت رقیه (س) و آن نگاه کبود آخرش

    اینجا بود که فهمید ارباب امشب چه غمی داره

    دست دخترشو گرفت، گفت بریم

    دختر کوچولو گفت: کجا بریم بابایی؟

    گفت: می ریم خونه کسی که یه دختر مثل تو داشت که امشب دیگه نداره...

    شرمنده و سر به زیر وارد هیئت شد...

    السلام علیک یا رقیه (س)

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 92/9/16 7:57 عصر


    یاحق

    آخه چیو تبریک بگم وقتی همین امروز که مثلا روز ما إ

    استاد تقریبا به همه نفری یه منفی داد !!!

    شما بگید اینم شد روز دانشجو؟؟؟؟؟

    یا مثلا یکی از بچه های کلاس روبه رویی میگه که: همین امروز استاد گفت:

    که می خواد ثابت کنه که تا یازده دی کلاسا برپا میشه،

    نیاید غیبت خوردید و قسمت محترم آموزشی دانشکده خیلی شیک باهاتون تسویه حساب میکنه!!!

    نه شما بگید اینم شد روز دانشجو؟؟؟؟

    یا مثلا همین امروز رفتیم سایت دیدیم همین امروز حجم نتمون هم تموم شده!

    نه شما بگید اینم شد روز دانشجو؟؟؟؟

     

     

    ولی از همه اینا که بگذریم روز دانشجوی امسال تفاوت محسوسی با سالای گذشته داشت!!

    قبول دارید دیگه؟؟؟

    به هرحال صبحانه و ناهارو ... فعلا همین دیگه تا ببینیم فردا پس فردا خبری میشه یا نه!

     

    دانشجویان عزیز و گرامی با احترام تمام روزتون مبارک (البته دیگه غروب شده)

    دعا میکنم به بهترین مسیر ها راه پیدا کنید و سعادتمند بشید...

     

     

     

     




    موضوع:

    نویسنده : تسا 110
    شنبه 92/9/16 5:51 عصر


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان