• وبلاگ : بسيج دانشجويي دانشكده علوم و فنون قرآن تهران
  • يادداشت : دوباره کوچه..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    لگدي خورد به در،،در که نه،،ديوار شکست..

    خانه لرزيد و تمام تن تب دار شکست..

    سمت ديوار و در آنقدر هجوم آوردند..

    عاقبت پهلوي آن مادر بيمار شکست..

    توي آتش نگران بود و به خود ميپيچيد..

    استخوانهاي ضعيف تنش انگار شکست..

    کاش درهاي مدينه وسطش ميخ نداشت..

    سينه ي زخمي او با نوک مسمار شکست..

    فضه دل خون شد و بابغض صدا زد:ملعون

    پاي خود را به تن فاطمه نگذار،،شکست..

    چه کند باغم نامرديه اين شهر،،علي..

    سينه اش پرشده از غصه تلمبار،،شکست..

    پيش چشمش چه کتک ها که به زهرا نزدند..

    هي کتک خورد و... دل حيدر کرار شکست..


    + فاطمه 
    سلام تسليت ميگم
    جاتون خيلي تو خوابگاه خاليه شماها که رفتين انگاري هيشکي ديگه نيست
    پاسخ

    سلام وهمچنين..ممنون عزيزم نظر لطفتونه :-) ، بهتر شده ک، خوابگاه آروم شده شلوغ کارا رفتن ؛-)در مورد اين موضوعي هم ک مطرح کرديد، شرمنده کاري از من ساخته نيست، البته فکر نکنم ک وقتي هم بوده باشه، بخاطر اينکه مراسمات و برنامه هاي بيرون هستش، و تيکه آخر حرفتونم بهتره شما خودتون با خانم منصوري در ميون بذاريد، قطعا سوء تفاهمي شده. ياعلي

    نفس مي زد تو را مي زد مغيره

    و قنفذ را صدا مي زد مغيره

    از اين اوضاع چادر خوب پيداست

    که با پا بي هوا مي زد مغيره

    پاسخ

    از زماني که شنيدم در به پهلويت گرفت/ حس من اين است اصلا خانه بي در بهتر است...