کد لوگوهای سه گوشه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درباره ما

www.faater110.ir

.:: نویسندگان ::.

مدیر وبلاگ: پلاک [66]


صراط الحمید [57] (@)

تسا 110 [36] (@)

خاکریز [12] (@)

تمّار [5] (@)

افسر جنگ نرم [40] (@)

مرصاد [78] (@)

متکلم وحده [23] (@)

فرهنگ قرآنی [1] (@)

چادر خاکی [4] (@)

حجاب فاطمی [55] (@)

به سوی موعود 1 [14] (@)

شهید313 [90] (@)

زینبی ام [0] (@)

علی.. [5] (@)


آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجهاست؛ پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها، یاد بگیر که در این سیاره ی رنج، صبورترین انسانها باشی. (شهید آوینی) تماس با ما

ذکر امروز
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

قرآن آنلاین به همراه ترجمه گویا

اسلام کوئست

دروس اخلاق استاد محمد شجاعی

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

آستان قدس رضوی

مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
جامعه مهدوی

مجموعه کلیپ صوتی
«جامعه ی مهدوی»
دانلود کنید:

معیارهای جامعه ی مهدوی در کلام استاد پناهیان

نحوه تربیت صحیح در جامعه مهدوی چیست؟

امام زمان علیه السلام، به خاطر چه کسانی غایب است؟

جامعه مهدوی بدی ها را ذوب می کند

در جامعه مهدوی نگاه عوامانه وجود ندارد

در جامعه مهدوی نفاق، ذلیل می شود

در جامعه مهدوی، مردم به هم محبت دارند

محبت، اسم دین من است

امام شناسی خود را قوی کنید

منبع:
www.snn.ir

موسیقی وبلاگ
آمار بازدید
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 20
  • کل بازدید: 447086
  • آهای کسایی که پستهای طنز منو میخونید ولی کامنت نمیذارید...نکته بین

    عاره با شما هام....

    وای خدا چقدر زیادید!وااااای

    فک نمیکردم اینقد زیاد باشینترسیدم

    هیچی هیچی! میخواستم خدمت شما سلام عرض کنم...

    خسته کننده




    موضوع: لبخند(12)،

    نویسنده :
    یکشنبه 92/8/5 3:3 عصر


    با سلام.

    دیگه کم کم باید طنز نویسی رو موقت کنار بذارم.

    این جزو آخرین طنزایی هست که مینویسم.

    عاغا توی وبلاگ باران(وبلاگی که متعلق به یه گروه هست) که من مینویسم یه خانومی هم نویسنده هست و از من هم قدیمی تر بود.

    من خودم خبر نداشتم که از خواهران نویسنده داره.

    و حدس میزدم که همه ی نویسنده ها هم جنس خودم باشن.

    خلاصه یه روز که تازه مطلبمو گذاشتم خودم هنوز بازخوانی نکرده بودم یهو براش نظر اومد گفتم خدایا این

    دیگه کیه عجب سرعتی داره با این سرعت هم خونده هم نظر گذاشته.وقتی رفتم نظرو خوندم دیدم که نوشته چرا نمیشه تو

    مطلب فلانی(مطلبی که خودش گذاشته بود)نظر گذاشت.

    من گفتم 

    چرا میشه کی گفته نمیشه.

    اصلا من خودم برات یه نظر میذارم که ببینی میشه.

    خلاصه شب که رسیدم خونمون یهو مدیر وبلاگ که یکی از دوستام بود گفت میدونی قضیه ی اون نویسنده چی بود؟گفتم نه چی بود؟

    گفت اون نویسنده یکی از خواهراست اومده مطلبشو گذاشته بعد خواسته برا خودش نظر بذاره اما از حساب خودش خارج نشده بود.

    گفتم نه بابا جدی؟

    گفت آره.

    عاغا تو رو خدا یه دیوار خوب معرفی کنین من سرمو بهش بکوبم.

    اونوقت میگین من چرا ضد دختر میذارم آخه دروغ که نمیگم که(قابل توجه بعضیا) 




    موضوع: لبخند(12)،

    نویسنده :
    یکشنبه 92/8/5 10:2 صبح


     

     




    موضوع:

    نویسنده : صراط الحمید
    شنبه 92/8/4 2:11 عصر



    ولایت امیر المؤمنین علیه‏السلام ، چشمه حیات لازَمان و لا مکانی است که در جوشش همواره خویش، هیچ کس را از آن بیعت تاریخی محروم نمی‏کند.
    از رحمت خدا دور است هرکه این باب فیض الهی را بر مشتاقان حق ببندد و نعمت ولایت را از آنان دریغ نماید.
    آن منبری که در غدیر خم ساخته شد تا رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر فراز آن دست علی علیه‏السلام را در دست خویش بفشارد، تندیس اهورایی پیوند ولایت به نبوت بود که هنوز در عرصه تاریخ ماندگار است و انعکاس آن صدای ملکوتی حضرت خاتم که آیه حقانیّت وجود امیر المؤمنین علیه‏السلام را قرائت فرمود، هر لحظه در گوش‏های زمانه تکرار می‏شود.
    یاران! شتاب کنید، مبادا از میوه‏های آسمانی این شاخه طوبی دستمان کوتاه بماند که درخت ولایت، ریشه در بوستان وحی دارد و شاخ و برگ در آسمان‏ها گسترده است.
    می‏دانم توانی بسیار باید دستمان را که بتواند با دستِ خدا بیعت کند و آن همه عظمت را در خویش بفشارد؛ ولی هراسی به دل راه ندهید! بگذارید دستمان زیر فشار قدرت علی علیه‏السلام بشکند؛ اما بیعتمان استوار بماند.

    عاشقان علی عیدتان مبارک




    موضوع: تبریک(4)،

    نویسنده : پلاک
    چهارشنبه 92/8/1 5:39 عصر


     

    عید کمال دین...سالروز اتمام نعمت و

     

    هنگامه اعلان وصایت وولایت امیر المومنین(علیه السلام)

     

      بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد.گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

     




    موضوع:

    نویسنده : صراط الحمید
    چهارشنبه 92/8/1 2:19 عصر


     

    مرد میانسالی وارد فروشگاه شد.BMW آخرین مدلی دیده و پسندیده بود.وجه را پرداخت کرد و سوار بر اتوموبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.قدری راند و از شتاب اتوموبیل لذت برد.وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت خود افزودکروکی اتومبیل را بیرون داد تا باد به صورتش بخورد و لذت ببرد.چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سو و آن سو میرفت. پای خود را بر پدال گاز فشرد و اتوموبیل گویی پرنده ای بود رها شده از قفس.سرعت به 160کیلو متر بر ساعت رسید.مرد به هیجان رسیده بودنگاهی به آینه انداخت.دید اتوموبیل پلیس به سرعت در پی او می آید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیر به فلک رسانده است. مرد اندکی مردد ماند که از سرعت خود بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد.

    کمی اندیشید.سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود.به 180 رسید و سپس 200 را پشت سر گذاشت.از 220 گذشت و به 240 رسید.اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و اوم میدانست که پلیس را مغلوب کرده است.

    ناگهان به خود آمد و گفت :مرا چه میشود که در این سن و سال با این سرعت میرانم؟باشد که بایستم و او بیاید و ببینم چه میخواهد از سرعتش کاست و سپس در کنار جاده منتظر ایستاد تا پلیس برسد.اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقف کرد...      افسر به سوی او آمد.نگاهی به ساعتش کرد و گفت:ده دقیقه ی دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخصی بروم.سرعتت آنقدر زیاد بود که تا به حال نه دیده و نه شنیده بودم.خصوصا به اینکه به هشدار من توجه نکردی و وقتی من را پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر کرده و از دست پلیس فرار کردی. تنها اگر دلیل قانع کننده ای داشته باشی که چرا با این سرعت میراندی، میگذارم بروی.

    مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت:میدونی جناب سروان؛سالها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد.وقتی شما رو آژیر کشان پشت سرم دیدم تصور کردم داری اونو برمیگردونی.

    افسر خندید و گفت:روز خوبی داشته باشید آقا! و برگشت سوار اتومبیلش شد و رفت.

     




    موضوع: لبخند(12)،

    نویسنده :
    چهارشنبه 92/8/1 1:37 عصر


    یک روز، یک حدیث
    تصویر برگزیده
    تصویر برگزیده
    دوستان